یاسمن گلی

روز تولد فرشته کوچولوی من... روز 23 مرداد سال 92 اومد و قرار بود بریم بیمارستان ... روز تولد شما. شب قبل مادر شوهرم با مادر بزرگم با اتوبوس اومدن تهران و مامان فریبا رفت سراغشون و همه اومدن خونه ما خوابیدن که صبح همه با هم راهی بشیم. دکتر از چند وقت پیش گفته بود باید حسابی پیاده روی کنی تا زایمان طبیعی خوبی داشته باشی... 1 کم استرس داشتم ولی دلم قرص بود به خدای مهربون که نی نی رو تا این مرحله واسه ما نگه داری کرده بود . توکل به خدا کردیم و رفتیم. صبح زود بود و تا ساعت 8 طول کشید تا من تو اتاق مخصوص بستری شدم و مامان فریبا پیشم بود. حدود ساعت 1 ظهر بود که دیدم دردهام داره بیشتر میشه گفتم  بابا فریدون (قرار بود بابا بشه دیگ...

عسلم؛ من و بابا این روزها دیگه طاقت نداریم خیلی دلمون می خواد زودتر بیای و  شادتر بشیم . همش  لحظه شماری می کنیم.  چون دوست دارم که شما طبیعی متولد بشی همش استرس دارم که کی وقتش می رسه . شما هم که واسه خودت ناز می کنی . خانم دکتر گفت تا جند روز دیگه صبر می کنیم ببینیم خانم خانما خودش کی دوست داره بیاد ؟!!!!!  همش شما رو نوازش می کنم و نگرانم ، ببینم تکون می خوری یا نه البته می دونم خوشگلم ،جات دیگه تنگ شده  ولی دیگه نزدیکه بیای پیشمون.  با آقای پدر (:دی)خونه رو کلی تمیز و مرتب کردیم . جارو و پارو کردیم  و آماده ایم منتظر شما . بابایی خیلی این چند روز زحمت کشد دستش درد نکنه. حتی زنگ زدیم اومدن مبل ها ر...

اول از همه چیز باید از بابا رضا و مامان فریبا تشکر زیاد بکنم که این سیسمونی خوشگل و مجهز و عالی رو برای من تهیه دیدن.خیلی خیلی ممنون. بعد از امتحان بابایی روز 13 تیر 92 ، بابایی مجبور به تخلیه اتاق درسش شد تا وسایل خوشگل منو بتونن مامان سارا و خاله شیوا و مامان فریبا بچینن. از خاله شیوا هم خیلی تشکر که تو کار چیدمان و تزیینات کلی کمک کرد.بوسسسس.  اینم از عکس های اتاق من:   بقیه عکس ها.....                                                ...

خوشگل مامانی، با بابایی صحبت کرده بودم که اگه بشه  ما هم خون بند ناف تو رو به بانک خون اهداء کنیم تا شاید بتونه به بیماری کمک کنه و سبب خیر باشه.  بابایی تحقیق کرد و وقتی دید که به شمای کوچولوی ناز کاری ندارن و خطری نداره  اجازه داد. امروز 13 مرداد رفتیم فرم اهداء رو پر کردیم و من هم آزمایش های مربوطه رو دادم. امیدوارم تو این ماه مبارک رمضان سبب خیر و کمکی باشه و همیشه دعا پشت سرت باشه  گل من.....  

عشق کوچولوی من ،  10 مرداد تولد مامانی بود. همگی من رو سوپرایز کردن. بابا فریدون به من گفت دارم میرم  سر کوچه کار دارم وقتی برگشت با گل خوشگل و کادوی زیبا غافل گیر شدم خیلی خوشحال شدم آخه واسه اولین بار اینقدر حواسم پیش تو بود تولد خودم یادم نبود :دی مامان فریبا هم زنگ زد گفت بابا رضا میگه شام میریم بیرون. با خاله شیوا 1 کیک خوشگل خودشون پخته و تزیین کرده بودن و کلی هم زحمت های دیگه که نگو....                     ...

نام کاملش سارا است ولی من صداش می کنم مامان و نام بابای من فریدون است . مامان من در روز 10 مرداد 1362 متولد شده و در شهر های بروجرد و شیراز و تهران بزرگ شده است . بابای هم در 6 مهر ماه 1352 در تهران متولد شده .... در ادامه مطلب...  مامان در سن 22 سالگی با بابا ازدواج کرد و خونه عشقشون رو ساختن .     مامان در سن 29 سالگی منو باردار شد. مامان در تاریخ 27 آذر سال 91 متوجه شد باردار است. دکتر متخصص ، دکتر صفار زاده است که زمان زایمان را 2 شهریور 92 تخمین زد.  در 20 دی ماه برای بار اول مامان صدای قلب منو شنید و دکتر گفت من 8 هفته سن دارم و قدم 1.51 سانتی متره .... واییییی خدا جونم در تاریخ 20 فروردی...

یاسمن گلی بالاخره امروز 6 خرداد ، سرویس تخت و کمدت رو انتخاب کردیم.چون مامان فریبا امتحان داشت با بابا فریدون رفتیم. اولش کلی موندیم تو ترافیک و من خیلی عصبانی بودم ولی خدارو شکر بیرون رفتن نتیجه داشت و سرویس خوشگل انتخاب کردیم.  به نظر من که خیلی خوشمله مامانی... حالا تا بقیه هم ببینن و نظرشون رو بگن.   هم مدلش ، هم کیفیتش خیلی خوبه. مدل خارجکیه  مدل پالی ،مارک جودی کو . روی تاج تخت و کمد و اینا عکس خرسیه و روش نگین کار شده.... قراره اوایل تیر ماه آماده بشه بیارن نصب کنن. بقیه وسایل هم که تکمیل بشه  انشالله میچینیم تو اتاق نازت.... و منتظر اومدنت میشیم.   عکس های اتاق و سرویس رو که آماده شده مفصل می ذارم .&...